
شمس مغربی
شمارهٔ ۱۷۶
۱
چه باده است که مست است میفروش از وی
کسیکه خورد نیاید دگر بهوش از وی
۲
چه باده است که مست و خراب اوست مدام
مدام در دل خمها بجوش از وی
۳
چه باده است ندانم که میدهد ساقی
که باده مست و خراب است و باده نوش از وی
۴
چه چهره بود که هر سوی چهره بنمود
چه نقش بود که برخاست آن نقوش از وی
۵
چو بحر قطره از آن می بخورد شد سرمست
بجوش آمد و در جنبش و خروش از وی
۶
بیا بیا سخنی گو از آن صنم با من
نمیسزد که شوی پیش ما خموش از وی
۷
بگوش هوش کس امروز می نیارد گفت
دل آنچه سمع روانش شنیده دوش از وی
۸
چو مغربییست ترا خازن خزانه راز
در خزانه اسرار مپوش از وی
تصاویر و صوت

نظرات
بوراق