
شمس مغربی
شمارهٔ ۱۸۹
۱
ای درخشان ز رخت مهر سپهر عالی
سایه ات از رخ ذرّات مبادا خالی
۲
ما چو ذرّه همه در سایه خورشید توایم
بر مدار از سر ما سایه ز فارغ بالی
۳
دلم از زلف تو پیوسته پریشان حالست
گرچه جمعست در آن جمع پریشان حالی
۴
گرنه با غالیه از زلف تو بوئی بوده است
غالیا غالیه را کس نخریدس غالی
۵
هم توظاهر شده در مملکت تفصیلی
هم تو مخفی شده در مرتبه اجمالی
۶
هم توئی خوبی رخسار بتان مهوش
هم تو زیبائی زلف و قد و خط و خالی
۷
قفس جسم کجا مانع پرواز شود
طایر جان کسی را که تو پر و بالی
۸
ای ولی که آینه ی روی دلارام خودی
چونکه با تست دلارام چرا مینالی
۹
مغربی با یقین روی نماید هردم
بگمانی تو مگر دیده از آن میمانی
تصاویر و صوت

نظرات