
شمس مغربی
شمارهٔ ۳۹
۱
هرآنکه طالب آنحضرت است مطلوب است
محب دوست بتحقیق عین محبوب است
۲
تراست یوسف کنعتان درون جان پنهان
ولی چه سود که چشمت بچشم یعقوب است
۳
دوای درد درون را از درون بطلب
اگر چه درد تو افزون ز درد ایّوب است
۴
مگو که هیچ نداریم ما بدو نسبت
که نیست هیچکسی کاو بدو نه منسوب است
۵
نمونه ایست ز دیوان دفتر حسنش
هرآنچه در ورق کاینات مکتوب است
۶
بحسن چهره او درنگر که بس نکوست
بخط دوست نظر کن که خط او خوب است
۷
ز حسن اوست که در کاینات پیوسته
خراش و ولوله و شور و جوش آشوب است
۸
ز مغربی است که رویش زمغربی است نهان
که مغربی به خود از روی دوست محجوب است
نظرات