شمس مغربی

شمس مغربی

شمارهٔ ۴۸

۱

ریخت خونم که این شراب من است

سوخت جانم که این کباب من است

۲

چونکه چشمش خراب و مستم دید

گفت کاین بیخود و خراب من است

۳

چونکه در بوته غمم بگداخت

گفت در زیر لب که آب من است

۴

چون در آن آب روی خود را دید

گفت کاین عکس آفتاب من است

۵

کرد با عکس روی خویش خطاب

یعنی این مظهرخطاب من است

۶

گفت با تو عتاب ها دارم

گر ترا طاقت عتاب من است

۷

آنچه پرسی ازو جواب شنید

گفت سایل که این جواب من است

۸

مهر رویش بمغربی میگفت

پرتو ذات تو حجاب من است

تصاویر و صوت

دیوان شمس مغربی به سعی و اهتمام سید محمد میرکمالی خونساری - سید محمد میرکمالی خونساری - تصویر ۳۰

نظرات