
شمس مغربی
شمارهٔ ۷۶
۱
رخت گرچه چو خورشید فلک مستور میباشد
دلم هم در فروغ خویشتن مستور میباشد
۲
نقابی نیست رویت را به جز رخت دایم
نقابی گر بود مهر رخت را نور میباشد
۳
به ما نزدیک نزدیک است و از ما دور دور آن رخ
که از افراط نزدیکی به غایت دور میباشد
۴
جهان خورشید او بگرفت و شد زو بینصیب آن کس
که چون خفّاش از خورشید دیدن کور میباشد
۵
به هجر خویشتن باید طلب کردن وصال او
که مردم وصل او دایم ز خود مهجور میباشد
۶
قصور و حور و ولدان را نمیدانم ولی دانم
من آن کس را که ولدان و قصور و حور میباشد
۷
که تا جامع و فاضل ز ایزد کردهام حاصل
که رطب و یابس عالم در او مسطور میباشد
۸
ز جام نرگس مست و لب میگون آن ساقی
روان مغربی گه مست و گه مخمور میباشد
تصاویر و صوت


نظرات