میلی

میلی

شمارهٔ ۱۰۸

۱

لبت در خنده با من، وز نگاهت جنگ می‌بارد

ندانم در چه فکری، خون ازین نیرنگ می‌بارد

۲

من دیوانه با یادش چنان حیرانیی دارم

که آگه نیستم هرچند بر من سنگ می‌بارد

۳

خیال آن لب و رخساره‌ام در دیده می‌گردد

که گه باران اشکم شور و گه گلرنگ می‌بارد

۴

شود تا بسته را شکوه بی طاقتان، او را

ز مژگان زهر می‌ریزد، ز ابرو جنگ می‌بارد

۵

به صحرای بلا میلی من آن ابر رسوایی

که بر اهل وفا لاف عشقم ننگ می‌بارد

تصاویر و صوت

نظرات