میلی

میلی

شمارهٔ ۱۴۵

۱

او درین نظاره کز تن جان محزون می‌رود

من به این خوشدل که جان دشوار بیرون می‌رود

۲

هر که می‌آید پی نظاره جان کندنم

می‌کند نفرت که با حال دگرگون می‌رود

۳

آن شکار تیر کاری خورده‌ام کز قتل من

عمرها رفت و هنوز از زخمها خون می‌رود

۴

با کدام امیدواری،‌ حیرتی دارم که دل

بر سر راهش درین ایام، افزون می‌رود

۵

با چنین جذبی که بیرون می‌کشم از خانه‌اش

گر نگردم بی‌خبر، از پیش من چون می‌رود؟

۶

از کششهای کمند شوق بیرون ماندگان

هر زمان از بزم، بی‌تابانه بیرون می‌رود

۷

وه چه شوق است این، که میلی می‌کشد زان تندخو

بهر یک دیدار صد آزار و ممنون می‌رود

تصاویر و صوت

نظرات