میلی

میلی

شمارهٔ ۱۴۸

۱

جان به حسرت دادم و آزار دل بر جا بماند

در جگر زان غمزه پیکانهای استغنا بماند

۲

وه که افسون جنون دست از گریبانم نداشت

طوق رسوایی به گردن، بند غم بر پا بماند

۳

ای دل دیوانه، تن در ده به رسوایی که باز

عقل نیک‌اندیش رفت و عشق بدفرما بماند

۴

عشق را عجز است لازم، ورنه هر بی‌درد را

بر من از بهر چه این مقدار استیلا بماند

۵

کی ز ننگ عشقم از خون ریختن رستی، که من

گر نماندم، داستانها از من رسوا بماند

۶

شد به بزم یار میلی بی‌خبر از ننگ غیر

یار با اغیار بیرون رفت و او تنها بماند

تصاویر و صوت

نظرات