میلی

میلی

شمارهٔ ۱۴۹

۱

با آنکه ز مستی خبر از خویش ندارد

سویم نظر از بیم بداندیش ندارد

۲

تا دست تو را رحم نگیرد به شفاعت

لب تشنه شمشیر تو سر پیش ندارد

۳

نام دگری تا به زبان نگذرد او را

شادم که شکایت ز بداندیش ندارد

۴

گردید خجل از دل آزرده‌ام امروز

با آنکه خبر از جگرریش ندارد

۵

با این‌همه آزردگی و این‌همه خواری

میلی گله‌ای زان بت بدکیش ندارد

تصاویر و صوت

نظرات