
میلی
شمارهٔ ۱۶۹
۱
از بس که دایم بیگنه آزردهام از یار خود
شرمندگیها میکشم، پیش نصیحتکار خود
۲
صد بار اگر افسون کنم، شور جنون افزون کنم
یارب چه سازم چون کنم، درماندهام در کار خود
۳
فارغ ز ذوق محفلم، وز ساز عشرت غافلم
در گوشه غم خوشدلم، با نالههای زار خود
۴
دانسته از حالم بتر، هر روز از روز دگر
از ذوق این، هر دم خبر میپرسد از بیمار خود
۵
مستی که دارم والهم، در پای او گر جان دهم
صد منت دیگر نهم، بر جان منتدار خود
۶
دل از من آن آشوب جان، برد و پی دفع گمان
گه دوستم با دشمنان، گه یار با اغیار خود
۷
در بزمسازی دمبهدم، بیتابم از داغ ستم
پیش تو باید بودنم، شرمنده از اطوار خود
۸
گم شد دل پر آرزو، من دربهدر در جستوجو
میلی بیا بگذر ازو، دیگر مکن آزار خود
نظرات