میلی

میلی

شمارهٔ ۱۸۲

۱

ره غلط کرده خیالش به دل ریش آمد

همچو شاهی که به ویرانه درویش آمد

۲

خواری و زاری من دید و به حالم نگریست

آشنایی که درین گوشه مرا پیش آمد

۳

هیچ کس در پی رسوایی دل نیست، ولی

چه توان، چون ز تحمل غم دل بیش آمد

۴

نقد جان بر سر دل عاقبت‌الامر نهاد

هر که سوی تو به دنبال دل خویش آمد

۵

نیش عقرب ز یکی بیش ندیدیم، ولی

عقرب زلف ترا هر سر مو نیش آمد

۶

ای مسلمان که دل اندر گرو دین داری

بر حذر باش که آن کافر بد کیش آمد

۷

لب پر شور تو در خاطر میلی بگذشت

تازه بازم نمکی بر جگر ریش آمد

تصاویر و صوت

نظرات