
میلی
شمارهٔ ۲۶۷
۱
دل و دیده را نباشد، چه نهان چه آشکاره
نه تحمل صبوری، نه تهوّر نظاره
۲
ز تو بس که ناامیدم، به گمان خود نیفتم
اگرم به جانب خود طلبی به صد اشاره
۳
بروید چارهجویان، پی کار خود، که دیگر
به رمیده آهوی جان، نرسد کمند چاره
۴
ز کجاست بخت آنم، که به مجمع رقیبان
چو مرا ز دور بیند، کند از میان کناره
۵
نبود شرار آهم دم واپسین، که با جان
به مشایعت برآید، جگر هزار پاره
۶
تب جانگداز میلی، ز عرق نیافت تسکین
چه خلل پذیرد آتش، ز ترددّ شراره
تصاویر و صوت

نظرات