
میلی
شمارهٔ ۳۰۴
۱
همانا در میان با غیر، حرف قتل من داری
که سویم گوشه چشمی دراثنای سخن داری
۲
چه بد کردم که واگردانمش، من کیستم باری
که از کین هر زمان اندیشهای با جان من داری
۳
به یکبار از درون آزردگان خار در بستر
مباش آسوده دل، هر چند گل در پیرهن داری
۴
هنوز ای دل نهای نومید از پرسیدنش، گویا
که در اثنای جان دادن، امید زیستن داری
۵
ازان زلف سیهپوش تو شد چون حلقه ماتم
که از دلها مصیبتخانهها در هر شکن داری
۶
به وقت گفتوگویم روی برتابیّ و من خود را
دهم تسکین که شاید گوش برآواز من داری
۷
ز تنها ماندگیها این فراغت یافتی میلی
که اکنون با غمش همخوابگیها در کفن داری
نظرات