
میلی
شمارهٔ ۷۸
۱
در پهلوی اغیار به هر سو نظری داشت
گویا ز نهان آمدن من خبری داشت
۲
دی گفت بسی حرف وفا روی برویم
گویا که به من روی و سخن با دگری داشت
۳
آرام ازو جذبه شوق که چنین برد؟
کامروز سراسیمه به هر سو گذری داشت
۴
چون دید مرا یار، برافروخت ز خجلت
گویا ز ستمهای رقیبان خبری داشت
۵
میلی نگه از یار ندیدم دم رفتن
پنداشتی از ماتم من چشم تری داشت
نظرات