
میلی
شمارهٔ ۹۴
۱
شب، خواب پی به حال خرابم نمیبرد
در سینه میخلی تو و خوابم نمیبرد
۲
نومیدیام ببین که رقیب آشناییات
رشکم نمیفزاید و تابم نمیبرد
۳
رنجیده آنچنان، که گرم خود طلب کند
سویش کسی ز بیم عتابم نمیبرد
۴
وقت سوال یار ز بس مضطرب شوم
از شرم، انتظار جوابم نمیبرد
۵
رسواییام رسیده به جایی که همنشین
دیگر به بزم او ز حجابم نمیبرد
۶
قاصد ندیده در طلبم رغبتی ز یار
کآهسته آمد و به شتابم نمیبرد
۷
میلی شدم چو کاه و ز بار گران غم
توفان اشک بر سر آبم نمیبرد
نظرات