
میرداماد
شمارهٔ ۱۷
۱
گر زمهر بتی دل به قصد کین من است
سپاه فتنه دگر باره در کمین من است
۲
دلا بگو دگر این گرد راه جلوه کیست
که همچو نور فروزنده در جبین من است
۳
به شرع عشق مسلمان نیم،تف دوزخ
اگر نه عاریت از آه آتشین من است
۴
غمی که شادی عالم بدو خراج دهد
سریر سلطنتش خاطر حزین من است
۵
رهین آه خودم کز فروغ شعله او
هزار دوزخ افروخته رهین من است
۶
کنون به دست تو باری زمام دل دادم
اگر چه خون به دل عقل پیش بین من است
۷
مرا به داغ غلامی نشانه کن هر چند
که داغ تو نه به اندازه جبین من است
۸
تو از نصیحت من رنج خود مده اشراق
که در حقه دانش در آستین من است
تصاویر و صوت


نظرات