
میرداماد
شمارهٔ ۲۷
۱
مگو که سوختن از عاشقی بتر باشد
که سوز آتش عشاق بیشتر باشد
۲
گر استخوان من از عشق دوست خاک شود
هنوز بر سر پیکان کارگر باشد
۳
سنان حادثه خون ریزدش ز پرده چشم
که بال خیال تواش خواب در نظر باشد
۴
به ملک عشق گرفتم سکون به اقلیمی
که خاک شعله کشد ابر را شرر باشد
۵
دلم زگرمی سودای عشق دریائیست
که موج آن همه از آتش جگر باشد
۶
کنون ز مردم چشم تو راضیم اشراق
که زخم نشتر آن راحت بصر باشد
تصاویر و صوت

نظرات