
میرداماد
شمارهٔ ۳۳
۱
ما این سبوی باده که بر دوش کرده ایم
تعویذ عقل و مائده هوش کرده ایم
۲
شبهای هجر خار مغیلان بجای خواب
با مردمان دیده هم آغوش کرده ایم
۳
در جام آفتاب شده باده خون دل
بر یاد این شراب که مانوش کرده ایم
۴
عریانی است قسمت ماگر چه از جهان
جان را فدای یار قباپوش کرده ایم
۵
اشراق زنده ایم همان بی وصال دوست
گوئی طریق عشق فراموش کرده ایم
نظرات