
میرداماد
شمارهٔ ۴
۱
چشم خراج عشق ستد خون ناب را
معزول ساخت عامل دیوان خواب را
۲
من جان حلال کردم اگر خود کند قبول
سلطان درد عشق تو ملک خراب را
۳
ساقی میار باده کزین جام آتشین
ترسم جگر پر آبله گردد شراب را
۴
ای کوثر مراد ندانم که چون کنم
گر بازگیری از من مستسقی آب را
۵
شب کی رسد به صبح که اشراق از غمت
گل کرد ز آب دیده ره آفتاب را
تصاویر و صوت

نظرات