
غروی اصفهانی
شمارهٔ ۱۰۲
۱
چون خم عشق ازل تا به ابد میجوشم
بادهٔ خانگی از خون جگر مینوشم
۲
بگشا چهره مگر مشکل ما بگشایی
ورنه من بر حسب همّت خود میکوشم
۳
تا که چشمم به تو افتاد دل از کف دادم
پند صاحبدل از این پس نرود در گوشم
۴
نوبهار آمد و بلبل به تمتع در باغ
من که دستان توام از چه چنین خاموشم
۵
ساقی بزم حریفان شده یارم چهکنم
برده هوشم ز سر آن نغمۀ نوشانوشم
۶
دوشم از بادهفروش آمده این طرفه سروش
که ترا من به دو گیتی به خدا نفروشم
۷
گر بیایی تو بهر گام بیایی کامی
ور ببینم ز تو عیبی به کرم میپوشم
۸
مفتقر بندهنوازی عجب از مولی نیست
دارم امید کشم غاشیهاش بر دوشم
تصاویر و صوت

نظرات