
غروی اصفهانی
شمارهٔ ۱۱
۱
آن دل که بیاد شما نبود
شایستۀ هیچ بها نبود
۲
از هاتف غیب شنیدستم
حرفی که بحال خطا نبود
۳
آندل نه دلست که آب و گلست
گر طور تجلی ما نبود
۴
درد دل عاشق بیدل را
جز جلوۀ یار دوا نبود
۵
افسوس که خاطر شاطر شاه
گاهی بخیال گدا نبود
۶
با لالۀ روی تو محرم شمع
ما محرومیم و روا نبود
۷
در حلقۀ زلف تو دست زدن
جز قسمت باد صبا نبود
۸
مهجورم و مفتقرم لیکن
در کار تو چون و چرا نبود
نظرات