غروی اصفهانی

غروی اصفهانی

شمارهٔ ۱۱۱

۱

که برد به کوی لیلی ز وفا پیام مجنون

که بسی نرفت و از یاد تو رفت نام مجنون

۲

بسلامت ای صبا گر برسی بکوی سلمی

بدوصد نیازمندی برسان سلام مجنون

۳

ز حدیث آرزومندی ما بگو که شاید

بنوازشی و نازی بدهند کام مجنون

۴

ز درم در آنگارا تو چه مهر عالم آرا

که نتابد از فلک چون تو ببام مجنون

۵

شب هجر تیره چون روز قیامت است لیکن

به امید صبح روی تو گذشت شام مجنون

۶

همه عارفان ز پیمانۀ بادۀ تو سر خوش

ز چه ریختند خونابۀ غم به جام مجنون

۷

کنم از شکایت از ترک عنایت تو شاید

نکند اثر در ارباب نظر کلام مجنون

۸

نخورم فریب زاهد که کند ز عشق منعم

بخدا که هیچ عاقل نفتد بدام مجنون

۹

ز چه ای غزال رعنا تو ز مفتقر رمیدی

مگر آهوان صحرا نشدند رام مجنون؟

تصاویر و صوت

نظرات