
غروی اصفهانی
شمارهٔ ۱۱۴
۱
مائیم مست باده روز الست تو
نی بلکه مست غمزۀ چشمان مست تو
۲
ما کرده ایم سینه سپر تیغ عشق را
نی بلکه دیده را هدف تیر شست تو
۳
ما داده ایم سلسلۀ اختیار را
نی بلکه رشتۀ دل و دین را بدست تو
۴
ما بنده ایم و بستۀ غم توایم
یا رب مرا مباد جدائی ز بست تو
۵
ما دل شکسته ایم شکستن چه حاجت است
هر چند هست عین درستی شکست تو
۶
برخیز ای دلیل دل رهروان که ما
سرگشته ایم در ره عشق از نشست تو
۷
ما را ز خوی دیو طبیعت نجات ده
ای جان فدای روح حقیقت پرست تو
۸
عرض نیاز در بر سرو بلند ناز
کی مفتقر رسا است به بالای پست تو
نظرات