
غروی اصفهانی
شمارهٔ ۱۱۹
۱
اگر روزانه باشد یا شبانه
ندارم جز نوای عاشقانه
۲
پی دیدار رویش بخت بستم
نه صاحب خانه را دیدم نه خانه
۳
نهادم سر به صحرا همچو مجنون
که از لیلی مگر یابم نشانه
۴
زدم در راه عشقش سر به دریا
چه میزد آتش عشقم زبانه
۵
به گرد کوی او سر گرد بودم
به گوشم ناگه آمد این ترانه
۶
نبندی زان میان طرفی کمروار
اگر خود را به بینی در میانه
۷
بکوب این راه را با پای همت
نخواهد اسب تازی تازیانه
۸
چه مردان طریقت راهرو باش
مگیر از بیم چون کودک بهانه
۹
اگر نوح است کشتیان مکن هول
از این دریای ناپیدا کرانه
۱۰
چه دل دادی بدلبر پس روا نیست
مگر سر را کنی از پی روانه
نظرات