
غروی اصفهانی
شمارهٔ ۱۲۰
۱
ای شاهد عالمسوز در حسن و دلارایی
وی شمع جهانافروز در جلوه و زیبایی
۲
حسن تو تجلی کرد در طور دل عشاق
چون سینهٔ سینا شد هر سرّ سویدایی
۳
عشق رخ تو آتش در خرمن هستی زد
شد هر شررش شوری در هر سر و سودایی
۴
مرغان چمن هر یک در نغمه به یاد تو
بلبل به غزلخوانی طوطی به شکرخایی
۵
ما سوختۀ هجریم افروختۀ هجریم
آموختهٔ هجریم با صبر و شکیبایی
۶
دلدادۀ روی تو آشفتۀ موی تو
سرگشتهٔ کوی تو چون واله و شیدایی
۷
ای خاک درت برتر ز آیینهٔ اسکندر
اقلیم ملاحت را امروزه تو دارایی
۸
ای سرو قدت رعنا اندر چمن خوبی
خوبان همه در معنی اسم و تو مسمایی
۹
از مفتقر دلریش کاری نرود از پیش
جز آنکه به لطف خویش این عقده تو بگشایی
نظرات