
غروی اصفهانی
شمارهٔ ۱۲۴
۱
لوح دل را اگر از نقش خطا ساده کنی
خویش را آینۀ حسن خدا داده کنی
۲
تا نگردد دلت از نائرۀ عشق کباب
طمع خام بود گر هوس باده کنی
۳
خانه را پاک کن از غیر که یار است غیور
پاک زیبندۀ پاکست که آماده کنی
۴
تا ز خلوت نرود دیو، کجا شایان است
هوس آمدن روی پریزاده کنی
۵
رستمی گر تو به این زال جهان رو نکنی
یا نریمانی اگر پشت به این ماده کنی
۶
تا توانی در خلوتگه دل را بر بند
ور نه کی منع توان از دل بگشاده کنی
۷
سر بلندی ز تو ای سرور من، نیست هنر
هنر آنست که غمخواری افتاده کنی
۸
دل بکوی تو فرستادم و امید بود
بپذیریّ و نگاهی بفرستاده کنی
۹
مفتقر خواجۀ من بندۀ آزادۀ تست
چه شود گر نظری جانب آزاده کنی
تصاویر و صوت

نظرات