غروی اصفهانی

غروی اصفهانی

شمارهٔ ۱۳۰

۱

رموز عشق تا با ما نیامیزی نیاموزی

که گوهر تا خزف از کف نیندازی نیندوزی

۲

شهود شاهد هستی نمی شاید ز هر پستی

که شمع جمع را تا قد نیفرازی نیفروزی

۳

اگر با شمع رخسارش بسازی همچو پروانه

بقربانی بسوزی تا نمی سازی نمی سوزی

۴

ندارد جام جم بی می نمایشهای گوناگون

نه هم بی بادۀ صافی صفائی باد نوروزی

۵

بروی و موی جانان کی توانی دیده کردن باز

تو که چشم طمع از جان نمی بندی نمی دوزی

۶

برو فرزانه از این گنبد فیروزه گون بالا

که در فرزانگی باشد هزاران فرّ و فیروزی

۷

نگیری روزه تا از آرزوهای جهان عمری

نگردد مفتقر! روزی ترا دیدار او روزی

تصاویر و صوت

نظرات