غروی اصفهانی

غروی اصفهانی

شمارهٔ ۱۶

۱

آن سینه که مهر تو مه دارد

روزی چه شبان سیه دارد

۲

قربان وفای دلی گردم

کو جانب عشق نگه دارد

۳

اقلیم ملاحت را نازم

کامروزه بمثل توشه دارد

۴

جانم به فدای زنخدانی

کان یوسف حسن به چه دارد

۵

در حلقۀ زلف خم اندر خم

یک سلسله خیل و سپه دارد

۶

شاها دل غمزده ام گله ها

زان صاحب تاج و کله دارد

۷

هر چند که بنده گنهکارم

گر لطف کنی چه گنه دارد

۸

ای سرو سهی قد، مفتقرت

عمریست که چشم بره دارد

تصاویر و صوت

نظرات