
غروی اصفهانی
شمارهٔ ۱۸
۱
یار آنچه بسینۀ سینا کرد
با این دل سوختۀ ما کرد
۲
قربان فروغ رخش که مرا
نابود چه طور تجلی کرد
۳
سیلاب غمش از چشمۀ دل
اشک مژه ام را دریا کرد
۴
بر زخم دلم افشاند نمک
شرری بملاحت برپا کرد
۵
گر برد توانائی ز تنم
دل را صد باره توانا کرد
۶
از عشق مرا ز خضیض ثری
برتر از اوج ثریا کرد
۷
صد شکر که طوطی طبع مرا
از نغمۀ عشق شکرخا کرد
۸
آن سود که مفتقر از تو نمود
جان را با جانان سودا کرد
نظرات