
غروی اصفهانی
شمارهٔ ۲۴
۱
رسوای زمانه «زبانم» کرد
فاش این همه راز نهانم کرد
۲
با این همه نتوانم گفت
عشق تو چنین و چنانم کرد
۳
گیرم که زبان بندم از عشق
با اشک روان چه توانم کرد
۴
آهم چه زبانه کشد بکند
بالاتر از آنچه زبانم کرد
۵
رخسارهٔ زرد گواه دل است
کهآتش گل سرخ به جانم کرد
۶
سودای تو در بازار جهان
آسوده ز سود و زیانم کرد
۷
شوری بهسرم شیریندهنی
افکند، و شکر بهدهانم کرد
۸
من مفتقر پیرم از غم
عشق تو دوباره جوانم کرد
نظرات