
غروی اصفهانی
شمارهٔ ۲۵
۱
آن کیست که بستۀ بند تو نیست
یا آنکه اسیر کمند تو نیست
۲
آن دل نه دلست که از خامی
در آتش عشق، سپند تو نیست
۳
از راه سعادت گمراهست
آنکس که ارادتمند تو نیست
۴
لقمان که هزارانش پند است
جز بندۀ حکمت و پند تو نیست
۵
فرهاد تو را ای شیرین، لب
خوشتر ز شکر و قند تو نیست
۶
کوته نظریم و مدیحۀ ما
زیبندۀ سرو بلند تو نیست
۷
هر چند دُر افشاند طبعم
لیکن چکنم که پسند تو نیست
۸
ای مفتقر اینجا رفرف عقل
لنگست و مجال سمند تو نیست
نظرات