
غروی اصفهانی
شمارهٔ ۳۰
۱
از یار نیاز ندیده کسی
جز عشوه و ناز ندیده کسی
۲
گویند بسوز و بساز ولی
این سوز و گداز ندیده کسی
۳
یک ساعت جور ترا بر من
در عمر دراز ندیده کسی
۴
باز آگه اینهمه دوری را
از محرم راز ندیده کسی
۵
جز لطف و نوازش دلجوئی
از بنده نواز ندیده کسی
۶
این شور و نوای عراقی را
در ملک حجاز ندیده کسی
۷
جز از لب مفتقرت هرگز
این نغمه و ساز ندیده کسی
نظرات