
غروی اصفهانی
شمارهٔ ۳۲
۱
آن سینه که تیر ترا هدفست
گنجینۀ معرفت و شرفست
۲
دل گوهر نُه صدفست آری
گر گوهر عشق ترا صدفست
۳
آن سر که نرفته بچو کانت
گرگوی زراست کم از خزفست
۴
کی آن تن لایق قربانی است
کاندر طلب آب و علفست
۵
کوراست ز دیدار رخ تو
آن دیده که باز بهر طرفست
۶
از زمزمۀ عشق تو کراست
گوشی که به نغمۀ چنگ و دفست
۷
عمری که سرآمد در غم تو
سرمایۀ خرمی و شعفست
۸
یک دختر فکر که هست مرا
بهتر ز دو صد پسر خلفست
۹
دری که ز منطق مفتقر است
پروردۀ آب و گل نجفست
نظرات