
غروی اصفهانی
شمارهٔ ۳۳
۱
از هر گل شور نروید گل
شیرین سخنی سزد از بلبل
۲
قمری صفت ار شوری داری
زیبنده بود هوس سنبل
۳
در غمزۀ مست تو جادوئیست
دل برده ز مملکت بابل
۴
سر حلقۀ اهل دلم لیکن
دیوانۀ حلقۀ آن کاکل
۵
کی غلغلۀ شاهی شنود
تا یوسف حسن نه بیند غل
۶
از جزء، نتیجۀ کل مطلب
تا آنکه شود پیوسته بکل
۷
سودای مثال تو در سر من
گوئی افلاطون است و مُثُل
۸
مجنون توام ای لیلی حسن
یا مفتقرم، ما شئت فقل
نظرات