غروی اصفهانی

غروی اصفهانی

شمارهٔ ۴۶

۱

ای روح روان تند مرو وامش رویدا

خلقی ز پیت واله و سرگشته و شیدا

۲

ای یوسف حسن از رخ خود پرده مینداز

از بیم حسودان، فیکیدوا لک کیدا

۳

صبح ازل از مشرق روی تو نمایان

شام ابد از مغرب موی تو هویدا

۴

بی روت بود صبح من از شام سیه تر

وز ناله ام افتاده صدی العشق بصیدا

۵

سودای تو هر چند که سود دو جهان است

شوری است بسر فاش کن سر سویدا

۶

با ساز غمت عاشق بیچاره چه سازد

رازی است در این پرده نه پنهان و نه پیدا

۷

تیری ز کمانخانۀ ابروی تو پر زد

جز مرغ دل غمزده ام لم یر صیدا

۸

بی سلسله در بند بود مفتقر تو

زنجیر غمت اصبح للعاشق قیدا

تصاویر و صوت

نظرات