
غروی اصفهانی
شمارهٔ ۵۶
۱
در سری نیست که سودای سر کوی تو نیست
دل سودا زده را جز هوس روی تو نیست
۲
سینۀ غمزده ای نیست که بی روی و ریا
هدف تیر کمانخانۀ ابروی تو نیست
۳
جگری نیست که از سوز غمت نیست کباب
یا دلی تشنۀ لعل لب دلجوی تو نیست
۴
عارفان را ز کمند تو گریزی نبود
دام این سلسله جز حلقۀ گیسوی تو نیست
۵
نسخۀ دفتر حسن تو کتابی است مبین
ور بود نکتۀ سر بسته بجز موی تو نیست
۶
ماه تابنده بود بندۀ آن نور جبین
مهر رخشنده بجز غرۀ نیکوی تو نیست
۷
خضر عمریست که سرگشتۀ کوی تو بود
چشمۀ نوش بجز قرطه ای از جوی تو نیست
۸
نیست شهری که ز آشوب تو غوغائی نیست
محفلی نیست که شوری ز هیاهوی تو نیست
۹
مفتقر در خم چوگان تو گوئی گوئی است
چرخ با آن عظمت نیز به جز گوی تو نیست
تصاویر و صوت

نظرات