غروی اصفهانی

غروی اصفهانی

شمارهٔ ۵۹

۱

جز به بوی تو مشام دل و جان عاطر نیست

خاطری کز تو فراغت طلبد خاطر نیست

۲

سالکی را که دل از کف نبرد جذبۀ شوق

گرچه عمری بسلوک است ولی سائر نیست

۳

دیده ای را که بود جز به تو هر سو نظری

بخدا در نظر اهل نظر ناظر نیست

۴

مرغ دل در قفس سینه که سینای تو نیست

گرچه دستان زمانست ولی ذاکر نیست

۵

دل ارباب حضور و هوس حور و قصور

حاش لله که چنین همتشان قاصر نیست

۶

هر که در دام تو افتاد بگردید خلاص

عشق را اول اگر هست ولی آخر نیست

۷

دل بمعمورۀ حسن تو بود آبادان

گرچه از باده خرابست ولی بائر نیست

۸

مفتقر را مگر از بند، تو آزاد کنی

بال و پر بسته چه پرواز کند، قادر نیست

تصاویر و صوت

نظرات