غروی اصفهانی

غروی اصفهانی

شمارهٔ ۶۳

۱

ما را به جهان جز به تو کاری نبود

جز بر کرمت امیدواری نبود

۲

بیتابی عاشق بود از قلب سلیم

زیرا که سلیم را قراری نبود

۳

مست تو بجز دم ز انا الحق نزند

در خاطرش اندیشۀ داری نبود

۴

دل نخلۀ طور است چه غوغا کو را

جز سر انا الحق برو باری نبود

۵

آئینۀ دل را که ز وحدت صافی است

جز کثرت موهوم غباری نبود

۶

در کون و مکان دائرۀ وحدت را

جز نقطۀ دل هیچ مداری نبود

۷

آن سینه که سینای تجلای تو شد

در پرده در پس اختیاری نبود

۸

از بادۀ عشق هر که گردید خراب

بر لاف و گزافش اعتباری نبود

۹

در بزم شراب و ساقی گلرخ یار

البته امید هوشیاری نبود

۱۰

جانا نظری مفتقر کوی ترا

جز فقر و فنادار و نداری نبود

تصاویر و صوت

نظرات