غروی اصفهانی

غروی اصفهانی

شمارهٔ ۶۶

۱

مرا در سر بود شوری که در هر سر نمی‌گنجد

نوای عاشقی در نای تن‌پرور نمی‌گنجد

۲

کتاب لیلی و مجنون به مکتب خانه افسانه است

حدیث عاشق و معشوق در دفتر نمی‌گنجد

۳

وای عندلیب و شور قمری داستان‌ها ساخت

چه لطف است اینکه اندر طائر دیگر نمی‌گنجد

۴

نه هر مرغ شکرخایی بود طوطی شکرخا

که طوطی را بود شهدی که در شکر نمی‌گنجد

۵

ز حسن دختر فکرم بود زال جهان واله

کنار مادر گیتی جز این دختر نمی‌گنجد

۶

مرا جز ساغر ابروی جانان آرزویی نیست

نشاط عشق در هر باده و ساغر نمی‌گنجد

۷

نهال معرفت از جویبار چشم جوید آب

چنان آبی که اندر چشمهٔ کوثر نمی‌گنجد

۸

سلوک اهل دل از حیطۀ تعبیر بیرون است

به جز در همت این معنای فرخ‌فر نمی‌گنجد

۹

اگر مشتاق یاری مفتقر از خویش خالی شو

خلیل عشق در بتخانهٔ آزر نمی‌گنجد

تصاویر و صوت

نظرات