غروی اصفهانی

غروی اصفهانی

شمارهٔ ۸

۱

ای بستۀ بند هوی و هوس

جهدی تا هست این نیم نفس

۲

ای طوطی شکرخا تا کی

با زاغ و زغن باشی بقفس

۳

از شاخۀ گل پوشیده نظر

سودا زدۀ هر خاری و خس

۴

هر لاشه نباشد طعمۀ شیر

عنقا نرود بشکار مگس

۵

دولت در سایۀ شاهین نیست

سلطان هما را زیبد و بس

۶

کاری ز تو هیچ نرفت از پیش

رحمی بر خویش بکن زین پس

۷

گر خود نکنی بر خود رحمی

امید مدار ز دیگر کس

۸

ای دوست ندارد مفتقرت

فریاد رسی تو بدادش رس

تصاویر و صوت

نظرات