
غروی اصفهانی
شمارهٔ ۹۲
۱
نقطۀ خال لبت مرکز و ما پرگاریم
همه سرگشته در آن دائرۀ رخساریم
۲
خضر سرچشمۀ نوشیم و چنان می نوشیم
که دو صد ملک سکندر بجوی نشماریم
۳
آبرو را نفروشیم به یک جرعۀ می
زانکه از ساغر ابروی تو ما سرشاریم
۴
ما که با طرۀ زلف تو در آویخته ایم
گر بگویند عجب نیست که ما طراریم
۵
در گلستان حقائق که خرد خاموش است
بلبل نغمه گر و طوطی خوش گفتاریم
۶
به هوای گل رخسار تو زاریم و نزار
مرغ زاریم و ز گلزار جهان بیزاریم
۷
گرچه زان غمزۀ مستانه خرابیم ولی
لاله سیان داغ و چه نرگس همه شب بیداریم
۸
واعظا پند مده دام منه در ره ما
ما که در پند تو جز بند نمی پنداریم
۹
ای ملامت گر از اسرار قدر بیخبری
که دچار غم عشقیم ولی ناچاریم
۱۰
حذر از آه دل مفتقر غمزده کن
زانکه در طور غمش نخلۀ آتشباریم
تصاویر و صوت

نظرات