
محیط قمی
شمارهٔ ۱۱۱ - خطاب به حضرت والا شاهزاده شمس الشعرا گوید
۱
ایا شمس گردون فضل و بلاغت
زتو تربیت یافته هر سخندان
۲
تو را می سزد دعوی فضل کردن
که داری به دعوی زگفتار برهان
۳
تو را می سزد مدحت شاه گفتن
که ملک سخن باشدت زیر فرمان
۴
شهنشاه خاقان تو خاقانیستی
به نسبت بود ملک ری شهر شروان
۵
بر طبع تو طبع افسرده ی من
به رُتبت بود قطرهای نزد عمان
۶
مر آن نامهٔ فرّخ روحپرور
که به نوشته بودی ز مرز خراسان
۷
به من گشت در خطّهٔ لار نازل
شدم شاد چندان که تقریر نتوان
۸
به بوسیدم و مهر از آن برگرفتم
ختامش بُد از مشگ و از نور عنوان
۹
مر آن چند بیت بدیع مرادف
که بُد جمله در مدحت شاه دوران
۱۰
نمودم بر خواجه ی راد عرضه
به فرمود تحسین بی حد و پایان
۱۱
بیان کلمات تو آید از من
اگر بیکران بحر گنجد به فنجان
۱۲
کلام تو سحر حلال است و سحری
کز اعجاز بخشد نیوشنده را جان
۱۳
کلام تو ماه است چرخ سخن را
ولیکن مهی در تزاید نه نقصان
نظرات