
محیط قمی
شمارهٔ ۲۰ - مختوم به مدح حضرت مالک اشتر روحی له الفدا
۱
مرید عشق نجوید، مراد خاطر خویش
خوش است عارف سالک، به هر چه آید پیش
۲
نکو است آن چه کند دلستان، چه جور و چه مهر
خوش است هرچه زجانان رسد، چه نوش و چه نیش
۳
غلام همت آنم که خاطر مجموع
پی دو روزه ی دنیای دون نکرد، پریش
۴
ز چنگ حادثه خواهی شکسته دل نشوی
به هوش باش نگردد، دلی زدست تو ریش
۵
ز بندگان طبیعت مجو مسلمانی
که این سیاه دلان، کافرند در همه کیش
۶
طُفیل هستی یارند، بنده و آزاد
رهین منّت عشقند، منعم و درویش
۷
به عشق کوش که مردان راه حق بردند
به یُمن سلطنت عشق، کارها از پیش
۸
ز عشق مالک اشتر، بدان مقام رسید
که قاصر است زدرکش، عقول دوراندیش
۹
شه ولایت فرمود، بهر من مالک
چنان بُدی که بُدم من، برای سید خویش
۱۰
بُرنده تیغی خواندش، زتیغ های خدا
مر این حدیث زگفتار او است، بی کم و بیش
۱۱
«محیط» بندگی بندگان، آل رسول
مراست مذهب و آیین، مراست ملت و کیش
نظرات