سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۱۰۱

۱

تیغ ابرویش اگر مد نظر باشد مرا

ذوالفقار شاه مردان بر کمر باشد مرا

۲

پنجه اش را کرده رنگین چون حنا از خون من

بهر دامنگیریش دست دگر باشد مرا

۳

می رود برگ خزان از جای با اندک نسیم

پیرم و بر سر تمنای سفر باشد مرا

۴

از رطوبت خار و دیوار چمن گل می کند

روز حشر امید از مژگان تر باشد مرا

۵

ناوک بی پر نمی سازد ز ترکش سر برون

در درون سینه آه بی اثر باشد مرا

۶

قدر حاجتمند را محتاج می داند که چیست

گوش همچون حلقه بر آواز در باشد مرا

۷

از سفر چون آسیا نبود مرا اندیشه‌ای

آب بر پا توشه ره به کمر باشد مرا

۸

لاله ام رو در بیابان عدم خواهم نهاد

زاد ره داغ دل و خون جگر باشد مرا

۹

سیدا می گردد آخر غنچه باغ دلگشا

چین پیشانی دوای دردسر باشد مرا

تصاویر و صوت

نظرات