
سیدای نسفی
شمارهٔ ۱۱۰
۱
جنت سپند سوز گلستان روی توست
دوزخ چراغ کشته فانوس خوی توست
۲
کوثر که بحر رحمت ازو جوش می زند
آب به خاک ریخته یی از سبوی توست
۳
شامی که صبح حشر بود زیر دامنش
تار گسسته یی ز شبستان موی توست
۴
سرو چمن که حکم رعونت به سر زدست
آزاد گردهای قد فتنه خوی توست
۵
چون داغ لاله مشک سیاهی کند ز دور
در منزلی که قافله سالار بوی توست
۶
شمعم برای کشته شدن زنده گشته ام
اینک سرم بریدن اگر آرزوی توست
۷
هرگز ز آستان تو جایی نمی روم
خورشید و مه ز کاسه گدایان کوی توست
۸
امروز چون گل است جهان یک دهن سخن
بر هر لبی که گوش نهم گفتگوی توست
۹
ای شبنم بهار به تماشا برون خرام
خورشید عمرهاست که در جستجوی توست
۱۰
در سلک دوستان تو گردید سیدا
هر ناقصی که دشمن او شد عدوی توست
نظرات