سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۱۱۵

۱

خال او در بند آن زلف چو شست افتاده است

مژده باد ای دل که دزد من به دست افتاده است

۲

بر سرش خورشید همچون ذره می آید به رقص

هر که درین کوی همچون خاک پست افتاده است

۳

از در میخانه تا آن شوخ چشم من گذشت

ساغر از خود رفته است و شیشه مست افتاده است

۴

از ته دل سوخته بر حال من همچون کباب

دیده هر کس که با آن می پرست افتاده است

۵

خصم چون از خانه خیزد سیدا باشد بلا

زلف او را بنگر از خط صد شکست افتاده است

تصاویر و صوت

دیوان سیدای نسفی به تصحیح و تعلیق حسن رهبری - میر عابد سیدای نسفی - تصویر ۲۱۵

نظرات