سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۱۲۳

۱

دل در چمن مبندید آتشزده سرائیست

کام از جهان مجوئید صحرای کربلائیست

۲

ای باغبان در این باغ دانسته نه قدم را

هرگل سر شهیدیست هر برگ بینوائیست

۳

در کوی عشقبازی مردانه پا گذارید

هر منزلی طلسمیست هر گام اژدهائیست

۴

عاشق وصال وحدت زاهد سماع کثرت

در هر دلی خیالی در سری هوائیست

۵

چون شمع آب و آتش کردند سازواری

ما را به نفس سرکش هر روز ماجرائیست

۶

از بس که بهر روزی گردیده ام جهان را

دستار بر سر من چون سنگ آسیائیست

۷

نسبت دهند خوبان با سرو قد خود را

باشد سری بتان را هر جا برهنه پائیست

۸

از بس که باغبانان کردند پنبه در گوش

هر جغد در گلستان مرغ سخن سرائیست

۹

چون زلف خویش آن شوخ پیچیده سر ز پندم

هر حرف من به گوشش گویا هزار پائیست

۱۰

آغاز عشق دل را ای سیدا میازار

باو مکن مدارا یار نوآشنائیست

تصاویر و صوت

نظرات