سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۱۲۶

۱

خلعت شادی خزان از قامت گلشن گرفت

خون بلبل غنچه بی باک را دامن گرفت

۲

پرده شرم و حیا را زلف او در خون کشید

خط ز یوسف در لباس گرگ پیراهن گرفت

۳

برق حسن او چو آه از حلقه آن زلف جست

آتش او خویش را چون دود بر روزن گرفت

۴

آن هلال ابرو کمان از دست رستم می کشد

خط چون افراسیابش درچه بیژن گرفت

۵

ناوک مژگان او از کاوش دل باز ماند

خنجر الماس او خاصیت آهن گرفت

۶

پاره شد چون گل گریبانش ز دست انداز خط

ریسمان از اشک و از مژگان خود سوزن گرفت

۷

با نصیحت آشنا گفتم شود بیگانه شد

دوستان خویش را از سادگی دشمن گرفت

۸

سیدا روز سیه انداخت خط بر روی او

محنت شبهای هجران زود داد من گرفت

تصاویر و صوت

نظرات