
سیدای نسفی
شمارهٔ ۱۴۳
۱
شمعم و پیوسته در رگهای جانم آتش است
در دهانم موج آب و بر زبانم آتش است
۲
ظالمان از بی کسی ویرانه ام را سوختند
جغدم از بی خان و مانی آشیانم آتش است
۳
بلبلم اما مقام دلنشینم گلخن است
سبزه ام خاکستر است و بوستانم آتش است
۴
از سر کوی بتان رخت سفر تا بسته ام
محمل من گرد باد و کاروانم آتش است
۵
ای که با من می کنی سودا به خود اندیشه کن
در بساطم دود آه و بر دکانم آتش است
۶
صحبت من بی می و بی مطرب امشب در گرفت
خانه روشن می کنم تا میهمانم آتش است
۷
نیست دلسوزی به ملک سینه من غیر داغ
سیدا امروز یار مهربانم آتش است
تصاویر و صوت

نظرات