
سیدای نسفی
شمارهٔ ۱۵
۱
ز غنچه دل ما بی خبر بود گل ما
درون بیضه خزان شد بهار بلبل ما
۲
صدا بلند نکردیم از تهیدستی
ز سنگ سرمه بود ساغر توکل ما
۳
به گلشنی که درو بلبل خوش الحان نیست
شکفتگی نکند غنچه تغافل ما
۴
به زور آه تو را ما نگاه داشته ایم
به سرو قد تو پیچیده است سنبل ما
۵
قد خمیده ما را اجل کمین کرده
نشسته سیل حوادث به سایه پل ما
۶
ز شانه کرده جدا دست ما و می گوید
سزای آن که رساند زیان به کاکل ما
۷
ز غنچه های چمن می کشیم رو زردی
بود چو برگ خزان دیده دست بی پل ما
۸
نشسته ایم در آتش چو سیدا همه عمر
سپند سوخته از غیرت تحمل ما
تصاویر و صوت

نظرات